سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از دست شدن دوستان ، غربت است . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
دستورالعمل اخلاقی آیت الله بهجت ، دستورالعمل گشایش در سختی، سوره حشر ، دعا برای سلامتی امام زمان ، دعای عهد ، راز و نیاز با خدا، مناجات با خدا،حرف زدن با خدا, خدایا دستم را ب ، سلامتی امام زمان ، شعرهای زیبا درباره خدا, شعر عاشقانه, متن و جملات عاشقانه, لبخند ، عهد و پیمان ، غم و غصه و تنهایی, صحبت و راز و نیاز با خدا پروردگار, خدایا کمکم ، فرج ، متن های زیبا و انرژی بخش, علت آفرینش انسان, رشد و پیشرفت فلسفه خ ، مراحل موت، تحمل اذیت مردم، موت احمر ، مومن، نشانه های مومن، ایمان، ورع، صدقه، صبر، حلم، صدق هنگام خوف ، یاد کردن خدا, به یاد بودن خداوند, محبت خدا, آثار و برکات یاد خدا ، کتاب اخلاق، خدا، ، آرامش و خوشبختی, زندگی سالم و زیبا, هنر شاد بودن, راز و رمز زندگ ، اشعار نظامی درباره خدا و معنویت, شعرهای زیبا و معنی دار درباره خ ، امام خمینی، دانشجویان فیلیپینی، نامه اخلاقی عرفانی، مسلمانی ، توصیه اخلاقی، دوران جوانی ، امیدواری، کار و تلاش، دانش جویی، انس ، چگونه به خدا برسیم, در آغوش خدا, راه های نزدیک شدن به خدا, عبادت ، حضرت مهدی ، خلوص عمل، عمل ، خلیفة الله ، خوبی و محبت به دیگران, ابراز عشق و محبت, متن و جملات زیبا درباره ،

صفحات اختصاصی
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :37
بازدید دیروز :3
کل بازدید :58936
تعداد کل یاداشته ها : 66
103/9/7
3:24 ع

الهی؛ اگر کاسنی تلخ است از بوستان است و اگر عبدالله مُجرم از دوستان است.

دوست را اگر از در به در[28] کنند از دل به در نکنند.

الهی؛ چون همه آن کنی که خواهی از این مفلس بیچاره چه خواهی.

الهی؛ یافت تو آرزوی ماست، دریافت تو نه به بازوی ماست.

الهی؛ همه از تو ترسند و من[29] از خود، از تو همه نیکی دیده ام و از خویش همه بد.

الهی؛ " لَا تَقْنَطُواْ"[30] اگرچه قرآن است قلم رفته را چه درمان است.

مهر از کیسه بردار و بر زبان نِه، مهر از دِرَم بردار و بر ایمان نه.

نماز نافله گذاردن کار پیره زنان است روزه تطوُّع صرفه نان است[31] حج گذاردن گشتِ جهان است، دلی به دست آر که « کار» آن است.

اگر بر هوا پری مگسی باشی و اگر بر روی آب رَوی خسی باشی، دلی به دست آر تا « کسی» باشی.

سری که در سجود نیست سفجه ای[32] به از او، و دستی که در او جود نیست کفچه ای به از او.

هر که خواست غم او، از دل ما برخاست، ما را غم آن است که او نمی تواند خواست.

اگر حاضری بالکی[33] و اگر غایبی ده به دانگی[34].

معرفت را فاش کردن دیوانگی است، کرامات فروختن سبکی است، کرامات خریدن خری است، راستی کردن رستگاری است، تصرف در تصوف کافری است[35] این سخنهای عبدالله انصاری است.

زندگی تو بر مرگ وقتی ترجیح دارد که این دوازده خصلت را نگهداری.

اوّل؛ با حق به صدق، دوّم؛ با خلق به انصاف، سوم؛ با نفس به قهر، چهارم؛ با بزرگان به حرمت، پنجم؛ با کودکان به شفقت، ششم؛ با دوستان به نصیحت، هفتم؛ با دشمنان به حلم، هشتم؛ با درویشان به احسان، نهم؛ با جاهلان به سکوت، دهم؛ با علما به تواضع، یازدهم؛ با مبتدعان به غلظت، دوازدهم؛ با عاقلان به اشارت.

درویشی[36] خاکی است بیخته[37] و آبی بر آن ریخته، نه پشت پا را از آن گردی و نه کف پا را از آن دردی.

الهی؛ از بوده نالم یا از نبوده، از بوده محال است و از نابوده بیهوده.

شریعت بی بدی است و حقیقت بی خودی، آنچه در پیشانی مردم نهان است بجوی که به از هر دو جهان است.

الهی؛ اگر یک بار گوئی " بنده ی من" از عرش بگذرد خنده ی من.

الهی؛ چون با توأم از جمله تاجدارانم تاج بر سر، و اگر بی توأم از جمله خاکسارانم خاک بر سر.

ای دیر خشم زود آشتی، آخِر در نومیدی مرا بگذاشتی.

  الهی؛"یحُِبهُُّمْ" تمام است و "یحُِبُّونَهُ"[38] کدام است.

الهی؛ چه فضل است که با دوستان خود کرده ای هر که ایشان را شناخت تو را یافت و هر که تو را یافت ایشان را شناخت[39]. ادامه مطلب...

  
  

کاردان کار می راند [17] و مدعی ریش می جنباند.

الهی؛ هر که را خواهی که براندازی، با ماش[18] دراندازی

 اگر می دانی که می داند، پشیمان شو و اگر چنین دانی که نمی داند مسلمان شو.

توانگران به سیم و زر نازند و درویشان قوت از نحَْنُ قَسَمْنَا سازند.[19].

لقمه خوری هر جایی، طاعت کنی ریائی، محبّت رانی هوائی، فرزند خواهی خدائی، زهی مردک سودائی.

از او خواه که دارد و می خواهد که بخواهی، از او مخواه که ندارد و می ترسد که از او بخواهی.

یکی می دود و نمی رسد و یکی خفته و بدو می رسد، اگر تو خالق را شناختی به در مخلوق نپرداختی، تا تو بر جان و مال خود می لرزی حقاً که به دو جو نمی ارزی.

در حق دنیا چه گویم که به رنج به دست آرند و به زحمت نگاهدارند و به حسرت بگذارند.

بنده ی آنی که در بندِ آنی. آن نمای که آنی تا در نمانی و گرنه به تو نمایند چنان که[20] سزای آنی.

درویشی پنهان باید چون پیدا شد برهان باید.

اگر داری بگو[21] و اگر نداری دروغ مگو.

آن که دارد می پوشد و آن که ندارد می خروشد و می فروشد.

اگر از قفس دنیا رستی به لطف احمد پیوستی، دنیا بر خلق باش و زنده باش، درون کس مخراش و بنده باش.

الهی؛ اگر کار به گفتار است بر سر گویندگان تاجم و اگر به کردار است به کلمه گفتن محتاجم.[22]

الهی ؛ اگر حسنات[23] با مایه داران است من درویشم و اگر با مفلسان است من در پیشم.

یک ذره شناخت به از دو عالم یافت.

زاد برگیر که سفر نزدیک است و ادب[24] آموز که صحبت ملوک بس باریک است و از ندامت چراغی افروز که عقبه تاریک است. بی نیازی را از خلق، تاج کن و بر سر نِه و سرانجامِ خود را چراغ در بر نِه.

طالب دینار رنجور است و طالب عقبی مزدور است و طالب مولی مسرور است.

ایمن منشین که هلاک شوی، ایمن آن زمان شوی که با ایمان زیر خاک شوی. نه در رنگ و پوست نگر، در نقد دوست نگر.

به عاریت نازیدن کار زنان است. از دیده ی جان دیدن کار مردان است.

اگر در آئی در باز است و اگر نیائی خدای بی نیاز است.

الهی ؛ آن را که تو خواهی آب در جوی روان است[25] و آن را که تو نخواهی چه درمان است.[26]

آه از تفاوت راه، دو پاره ی آهن از یک بوته گاه، یکی نعل ستور و دیگری آیینه شاه.

مرغ را دانه باید و طفل را شیر[27] و شاگرد را استاد و مرید را پیر ادامه مطلب...

  
  

اگر از عرش تا ثری[11] آب شود، داغ ناشستگی که حق نهاده است نتوان شست.

دود از آتش و گرد از باد چنان نشان ندهد که مرید از پیر و شاگرد از استاد.

خوش عالمی است «نیستی» هر کجا بایستی کسی نگوید کیستی.

الهی؛ "نیستی" همه را مصیبت است و مرا غنیمت.

بلا از دوست عطاست و از بلا نالیدن خطاست.

الهی؛ نه ظالمی که گویم زنهار، و نه مرا بر تو حقی که گویم بیار.

کار تو داری ما را می دار، این انداخته [12] خود را بردار.

نیکا آن معصیت که تو را به عذر آرد، شوما آن طاعت که تو را تعجب آرد.[13]

الهی؛ اگر از دوستانم، حجاب بردار و اگر مهمانم، مهمان را نیکو دار.

الهی؛ آن چه تو کشتی، آب ده و آن چه عبدالله کشت فرا آب ده.

الهی؛ پنداشتم که تو را شناختم، اکنون پندار را در آب انداختم.

الهی؛ «حاضری» چه جویم «ناظری» چه گویم.[14]

«درویش» آب در چاه دارد و نان در غیب، نه پندار در سر دارد نه زر در جیب.

جوینده یابنده است و یابنده خاموش.

هر چه به زبان آید به زیان آید.

الهی؛ اگر عبدالله را خواهی گداخت، دوزخی دیگر باید آلایش او را و اگر خواهی نواخت، بهشتی دیگر آسایش او را.

الهی؛ گناه در جنب کرم تو زبون است زیرا که کرم قدیم و گناه اکنون است.

عاشق را یک بلا در روی و دیگری در کمین است و دایم با درد و محنت قرین است.

الهی؛ گفتی مکن و بر آن داشتی، و فرمودی بکن و بگذاشتی.الهی؛ اگر ابلیس آدم را بد آموزی کرد گندم او را که [15] روزی کرد. فریاد از «معرفت رسمی» و از «عبادت عادتی» و از «حکمت تجربتی» و از «حقیقت حکایتی». آن چه تو را است ندانم که کراست و آن چه نصیب توست ندانم که کجاست. روزی تو از روزی دیگران جداست، این همه جان بیهوده کندن، چراست. برخیز و طهارت کن که اقامت نزدیک است و توبه کن که قیامت نزدیک است. الهی؛ چون پاکان را استغفار باید کرد، ناپاکان را چه کار شاید[16] کرد. الهی؛ آتش" دوری" داشتی، با آتش دوزخ چه کار داشتی. در جوانی مستی و در پیری سستی، پس خدا را کی پرستی. در خانه اگر کس است یک حرف بس است.الهی؛ چون سگ را بار است و سنگ را دیدار است اگر من از سگ و سنگ کم آیم عار است.عبدالله را با نومیدی چکار است.

همه "او" کند و در گردن این وآن کند. ادامه مطلب...

  
  

از سلطان بر حذر باش و اندک نوازش او را بسیار دان. عفو از هیچ سزاوار دریغ مدار. راست گوی و عیب مجوی، راستی که به دورغ ماند هم مگوی، نخست اندیشه کن آن گاه بگوی. بلا را به صدقه دفع کن، تدبیر با عاقلان کن. پیران کار دیده را حرمت دار، از آموختن عار مدار، کار از خود چنان نمای که از در نمانی. گناه مکن تا انفعال به تو لاحق نشود. [5]

سود جان در صحبت داناشناس، مگوی آن چه جواب آن نتوان شنید تا عذر آن نباید خواست.

یار بد بدتر از کار بد، یار نیک بهتر از کار نیک، یار نیک تو را به عذر آرد و کار نیک تو را به عجب آرد. چنان زی که به ثنا ارزی، چنان مزی که به دعا لرزی.

تا تو مرا بدخواهی و خود را نیک، نه مرا بد آید نه تو را نیک.

اگر شریعت خواهی اِتَّباع[6] و اگر حقیقت خواهی انقطاع[7]، باقی همه صُداع[8].

نفس بت است و قبول خلق زُّنّار[9]، حقیقت با تو بگفتم به یک بار. اصل، وصال دل است باقی زحمت آب وگل است. دعا در طریق مردان لجاج است[10]، حق می داند که بنده به چه محتاج است.

طالب علم عزیز است و طالب مال ذلیل است.

علم بر سر، تاج است و جهل بر گردن، غل.

علم که از قلم آید از آن چه خیزد، علم آن است که حق بر دل ریزد. طاعت رها مکن، چو کردی پر بها مکن. ادامه مطلب...

  
  

بسم الله الرحمن الرحیم

رساله واردات : خواجه عبدالله انصاری

منبع: رسائل جامع خواجه عبدالله انصاری

بسم اله الرحمن الرحیم و به نستعین

الحمدلله رب العالمین و الصلوة علی محمد و آله اجمعین

اما بعد، بدان که اول چیزی که بر رسالک واجب است اعتقاد بر امامان و اوتاد[1]

ایشان است و شناختن حکمتهای این راه تا نجات یابد.

اوّل خدای را باید شناخت، که اوست دهنده بی منبت و اگر همه بستانند او بدهد و چون او بدهد کسی نتواند بستاند، او را نگاهدار تا تو را نگاهدارد، عمر در پرستش او صرف کن که جواب از تو خواهد خواست و دلیل راه، علم را دان.

و سرمایه عمر توحید است و نماینده «صراط مستقیم» حق است و پیغمبران را زنده دان و نماز و روزه و زکوة و حج را فراموش مکن و صبور باش تا به مراد برسی و اعتقاد خوب را گنج بی زوال دان، منّت بدار و منّت منه.

بی منّت را به خود راه مده، نان هر کس مخور و نان به هرکس بده.

بر سر زنان اعتماد مکن. دل پاک دار تا به مراد برسی و با مردم فرومایه منشین، بدترین عیب بسیار گفتن را دان، خویشان درویش را خوش دل دار، بیامرز و بیامرزان، علم اگر دور باشد بطلب.

 کم گوی و کم خور و کم خفت و در سختیها صبر پیشه کن. بر گذشته افسوس مخور، عمررا غنیمت دان، تندرستی را شکر گذار، از جهاد و فنا و فقر[2] فخر کن. نهان خود را به از آشکار دان، ندیم[3] جهان دیده پیدا کن، حرمت علم را[4] به از مال نگاهدار. ادامه مطلب...

  
  

  دستور العمل دهم

 بإسمه تعالی

 همه می دانیم که رضای خداوند اَجَل، با آنکه غنی بالذات [است] و احتیاج به ایمان بندگان و لوازم ایمان آنها ندارد، در این است [که:] بندگان، همیشه در مقام تقرب به او باشند، پس می دانیم که برای حاجت بندگان به تقرّب به مبدأ الطاف و به ادامه ی تقرّب، [خداوند] مَحبت به یاد او و ادامه ی یاد او دارد. پس می دانیم به درجه ی اشتغال به یاد او، انتفاع ما از تقرب به او، خواهد بود؛ و در طاعت و خدمت او، هر قدر کوشا باشیم، به همان درجه، متقرب و منتفع به قرب خواهیم بود؛ و فرق بین ما و سلمان (سلام الله علیه) در درجه ی طاعت و یاد او که مؤثر در درجه ی قرب ما است، خواهد بود. و آنچه می دانیم که اعمالی در دنیا محلِّ ابتلای ما خواهد شد، باید بدانیم؛ که آنها هرکدام مورد رضای خداست، ایضاً خدمت و عبادت و طاعت او محسوب است.

پس باید بدانیم که هدف باید این باشد که تمام عمر، صَرف در یاد خدا و طاعت او و عبادت، باید باشد، تا به آخِرین درجه ی قرب مستعدِّ خودمان برسیم، وگرنه بعد از آنکه دیدیم بعضی، به مقامات عالیه رسیدند و ما بی جهت، عقب ماندیم، پشیمان خواهیم شد. ِ وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُم‏ لِتَرکِ الاِشتِغالِ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِه صَلواتُ اللهِ عَلیهِم اَجمَعین

الاقل محمد تقی البهجة

مشهد مقدس? ربیع الاوّل . 1417  ق



  
  

دستور العمل نهم

 بإسمه تعالی

 آقایانی که طالب مواعظ هستند، از ایشان سؤال می شود: آیا به مواعظی که تا حال شنیده اید، عمل کرده اید، یا نه؟ آیا می دانید که: «هر که عمل کرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را معلوم می فرماید؟» آیا اگر عمل به معلومات – اختیاراً- ننماید، شایسته است توقع زیادتی معلومات؟ آیا باید دعوت به حق، از طریق لسان باشد؟

آیا نفرموده: «با اَعمال خودتان، دعوت به حق بنمایید» آیا طریق تعلیم را باید یاد بدهیم، یا آنکه یاد بگیریم؟ آیا جواب این سؤال ها از قرآن کریم: (وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا). و از کلام معصوم: «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَم‏»[4] و «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ کُفِیَ مَا لَمْ یَعْلَم‏»، [روشن نمی شود؟] خداوند توفیق مرحمت فرماید که آنچه را می دانیم، زیر پا نگذاریم و در آنچه نمی دانیم، توقف و احتیاط نماییم تا معلوم شود. نباشیم از آنها که گفته اند:

پیِ مصلحت، مجلس آراستند                     نشستند و گفتند و برخاستند!

وَ ما تَوْفیقی‏ إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ. و َالسَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه‏

الاقل محمد تقی البهجة – مشهد مقدس. ربیع الاوّل 1417 ق (1375) ادامه مطلب...

  
  

 

دستور العمل هشتم

 بإسمه تعالی

 جماعتی هستند که وعظ و خطابه و سخنرانی را که مقدمه عملیات مناسبه می باشند، با آنها معاملهء ذی المقدمه می کنند، کأنّه دستور این است که «بگویند و بشنوند، برای این که بگویند و بشنوند!» و این اشتباه است. تعلیم و تعلم، برای عمل مناسب است و استقلال ندارد. برای تفهیم این مطلب و ترغیب به آن فرموده اند: «کُونُوا دُعَاةَ إلی اللهِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ» با عمل بگویید و از عمل یاد بگیرید و عملاً شنوایی داشته باشید.

بعضی می خواهند معلم را تعلیم نمایند، حتّی کیفیت تعلیم را از متعلمین یاد بگیرند. بعضی «التماس دعا» دارند، می گوییم «برای چه؟» درد را بیان می کنند، دوا را معرفی می کنیم، به جای تشکر و به کار انداختن، باز می گویند: «دعا کنید!» دور است آنچه می گوییم و آنچه می خواهند؛ شرطیت دعا را با نَفسیت آن مخلوط می کنند، ما از عهده ی تکلیف، خارج نمی شَویم، بلکه باید از عمل، نتیجه بگیریم و مُحال است عمل، بی نتیجه باشد و نتیجه، از غیر عمل حاصل شود؛ این طور نباشد؟ پیِ مصلحت،مجلس آراستند                           نشستند و گفتند و برخاستند!

خدا کند قَوّال نباشیم، فَعّال باشیم؛ [مبادا] حرکت عملیه بدون علم بکنیم، در آنچه نمی دانیم توقف و احتیاط کنیم تا بدانیم؛ قطعاً این راه پشیمانی ندارد. به همدیگر، بلکه نگاه به «دفترشرع» نماییم وعمل و تَرک را مطابق با آن نماییم.

و َالسَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه‏ ادامه مطلب...

  
  

 

دستور العمل هفتم

 بإسمه تعالی

 من کلام علی:« اعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَیْ‏ءٍ مِنْ عَمَلِکَ تَبَعٌ لِصَلَاتِکَ: بدان که هر چیزی از عمل تو تابع نمازتوست»؛ «علیکم بالمحافظة علی الصلوات الخَمس فی اوائل أوقاتها و بالإقبال بالکل إلیه تعالی فیها، لاتفوتکم السعادة إن شاءَ الله : بر شما باد به محافظت بر نمازهای پنج گانه در اولین وقت های آنها؛ و بر شما باد به روی نمودن و توجه با تمام وجود به سوی خدای تعالی؛ [در این صورت] سعادت را از دست نخواهید داد، إن شاءالله تعالی.» وَفَّقَنا اللهُ وَ اِیّاکُم لِمَراضیهِ وَ جَنَّبَنَا سَخطه بِمُحَمَّدٍ وَ آلِه الطّاهِرین صَلواتُ اللهِ عَلیهِم اَجمَعین. ادامه مطلب...

  
  

 

دستور العمل ششم

بإسمه تعالی

هیچ ذکری، بالاتر از «ذکر عملی» نیست؛ هیچ ذکر عملی، بالاتر از «ترکِ معصیت در اعتقادیات و عملیات» نیست. و ظاهر این است که ترک معصیت به قول مطلق، بدون «مراقبه دائمیه»، صورت نمی گیرد. والله الموفق. العبد محمد تقی البهجة ادامه مطلب...

  
  
<      1   2   3   4      >