موانع حضور قلب
اما مانع حضور قلب در عبادات، تشتت خاطر و کثرت واردات قلبیه است و این گاهی از امور خارجه و طرق حواس ظاهره حاصل می شود؛ مثل آنکه گوش انسان در حال علادت چیزی بشنود و خاطر به آن متعلق شده، مبدأ تخیلات و تفکرات باطنیه گردد و واهمه و متصرفه در ان تصرف نموده، از شاخه ای به شاخه ای پرواز کند؛ یا چشم انسان چیزی را ببیند و منشأ تشتت خاطر و تصرف متصرفه گردد؛ یا سایر حواس انسان، چیزی ادراک کند و از آن انتقالات خیالیّه حاصل شود.
و طریق علاج این امور را گرچه فرمودند رفع این اسباب است، مثل آنکه در بیت تاریکی یا محل خلوتی بایستد و چشم خود را در وقت نماز ببندد و در مواضعی که جلب نظر می کند، نماز نخواند؛ چنانچه مرحوم شهید سعید (رضوان الله علیه) از بعض متعبرین نقل فرماید که در خانه کوچک تاریکی که وسعت آن به قدر ان باشد که ممکن باشد در ان نماز خواندن، عبادتا می کردند. ادامه مطلب...
دعوت به تحصیل حضور قلب
اکنون که فضیلت و خواص حضور قلب را عقلاً و نقلاً دانستی و ضررهای ترک آن را فهمیدی، علم تنها کفایت نکند، بلکه حجت را تمام تر نماید؛ دامن همت به کمر زن و آنچه را دانستی در صدد تحصیل آن باش و علم خود را عملی کن تا استفاده از آن بری و برخوردار از آن شوی. قدری تفکر کن که به حسب روایات اهل بیت عصمت (علیهم السلام) که معادن وحی، و تمام فرمایشاتشان و علومشان از وحی الهی و کشف محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
قبولی نماز شرط قبولی سایر اعمال است؛ و اگر نماز قبول نشود، به اعمال دیگر اصلاً نظر نکنند. و قبولی نماز به اقبال قلب است که اگر اقبال قلب در نماز نباشد، از درجه اعتبار ساقط و لایق محضر حضرت حق نیست و مورد قبول نمی شود، چنانچه در احادیث سابقه معلوم شد. پس کلید گنجینه اعمال و باب الأبواب همه سعادت، حضور قلب است که با آن فتح باب سعادت بر انسان می شود و بدون آن جمیع عبادات از درجه اعتبار ساقط می شود.
حال قدری با نظر اعتبار اندیشه کن و اهمیت مقام و بزرگی موقف را با دیده بصیرت بنگر و با جدیت تمام قیام به امر کن. کلید در سعادت و درهای بهشت و کلید در شقاوت و درهای جهنم در این دنیا در جیب خود تو است؛ می توانی درهای بهشت و سعادت را به رونی خود مفتوح کنی و می توانی به خلاف آن باشی.
زمام امر در دست تو است، خدای تبارک و تعالی حجت ر اتمام راههای سعادت و شقاوت ر انموده و توفیقات ظاهری و باطنی را عطا فرموده؛ آنچه از جانب او و اولیای او است تمام است، اکنون نوبت اقدام ما است، آنها را نمایند و ما راهرو.
آنها عمل خود را انجام دادند به وجه احسن و عذری باقی نگذاشتند و لمحه ای کوتاهی نکردند، تو نیز از خواب غفلت برخیز و راه سعادت خود را طی کن و از عمر و توانایی خود استفاده نما که اگر وقت بگذرد و این نقد عمر و جوانی و گنج قوت و توانایی از دستت برود جبران ندارد.
اگر جوانی، مگذار به پیری رسی که در پیری مصیبتهایی داری که پیرها می دانند و تو غافلی. اصلاح در حال پیری و ضعف از امور بسیار مشکل است و اگر پیری، مگذار بقیه عمر از دستت برود که باز هر چه باشد تا در این عالم هستی راهی به سعادت داری و دری از سعادت به رویت باز است؛ خدا نکندکه این در بسته شود و این راه منسدّ گردد که آن وقت اختیار از دستت برود و جز حسرت و ندامت و افسوس از گذشتن امر نصیبی نداری.
پس ای عزیز، اگر ایمان به آنچه ذکر شد که گفته انبیا (علیهم السلام) است آوردی و خود را برای تحصیل سعادت و سفر آخرت مهیا نمودی و لازم دانستی حضور قلب را که کلید گنج سعادت است تحصیل کنی، راه تحصیل آن، آن است که اولاً رفع موانع حضور قلب را نمایی و خارهای طریق را از سر راه سلوک ریشه کن کنی و پس از آن اقدام به خود آن کنی.
احادیث راجع به حضور قلب
در ذکر شمه ای از احادیث اهل بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم) راجع به ترغیب حضور قلب.
و ما در این جا به ترجمه متن بعضی از روایات اکتفا می کنیم: از حضرت رسول ختمی (صلی الله علیه و آله) روایت است که: (عبادت کن خدای تعالی را چنانچه گویا او را می بینی؛ و اگر تو او را نمی بینی، او تو را می بیند).
از این حدیث شریف استفاده دو مرتبه از مراتب حضور قلب می شود: یکی آنکه سالک، مشاهد جمال جمیل و مستغرق تجلیات حضرت محبوب باشد، به طوری که جمیع مسامع [گوشهای] قلب از دیگر موجودات بسته شده و چشم بصیرت به جمال پاک ذی الجلال گشوده گردیده، و جز او چیزی مشاهده نکند. بالجمله، مشغول حاضر باشد و از حضور و محضر نیز غافل باشد.
و مرتبه دیگر، که نازلتر از این مقام است، آن است که خود را حاضر محضر ببیند و ادب حضور و محضر را ملحوظ دارد. جناب رسول اکرم (صلی الله علیه و آله ) فرماید: (اگر می توانی از اهل مقام اول باشی، عبادت خدا را آن طور به جا آور، والا از این معنا غافل مباش که تو در محضر ربوبیتی). و البته محضر حق را ادبی است که غفلت از آن، مقام عبودیت دور است.
و اشاره به این فرموده است، در حدیثی که جناب ابوحمزه ثمالی رضی الله عنه نقل می کند، می گوید: (دیدم حضرت علی بن الحسین (سلام الله علیهما) را که نماز می خواند. عبای آن حضرت از دوشش افتاد. آن را راست و تسویه نفرمود با آنکه از نماز فارغ شد. سؤال کردم از سببش، فرمود: (وای بر تو، آیا می دانی در خدمت کی بودم؟).
و نیز از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) منقول است که (دو نفر از امت من به نماز می ایستند، در صورتی که رکوع و سجودشان یکی است، و حال آن که [فرق] میان نماز آنها مثل ما بین زمین و آسمان است).
و فرمودند: (آیا نمی ترسد کسی که صورت خود را در نماز برمی گرداند، صورت او چون روی حمار شود).
و فرمودند: (کسی که دو رکعت نماز بجا آورد و در آن چیزی از دنیا متوجه نشود، خدای تعالی گناهان او را می آمرزد).
و فرمودند: (بعضی از نمازها قبول می شود نصفش یا ثلثش یا ربعش یا خمسش - تا عشرش. و بعضی از نمازها چون جامه کهنه پیچیده می شود و به روی صاحبش زده می شود و از نماز تو مال تو نیست مگر آنکه به قلبت اقبال به آن کنی).
و حضرت باقر (علیه السلام) فرمودند: (رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: (وقتی بنده مؤمن به نماز بایستد، خدای تعالی نظر به سوی او کند- یا فرمودند خدای تعالی اقبال به او کند - حتی [از نماز] منصرف شود و رحمت از بالای سرش سایه بر او افکند و ملائکه فرو گیرند اطراف و جوانب او را تا افق آسمان و خدای تعالی ملکی را موکل او کند که بایستد بالای سر او و بگوید: ای نمازگزار، اگر بدانی کی نظر می کند به سوی تو و با کی مناجات می کنی، توجه به جایی نمی کنی و موضعت جدا نمی شوی هرگز)).
و از حضرت صادق (علیه السلام) منقول است که (جمع نمی شود اشتیاق و خوف در دلی، مگر آنکه بهشت بر او واجب شود. پس وقتی نماز می خوانی، اقبال کن به قلب خود به خدای عز و جل؛ مگر آنکه قلوب مؤمنین را خدای تعالی به او اقبال دهد و با دوستی آنها او را تأیید کند او را به بهشت برد).
و از حضرت باقر و صادق (علیهما السلام) مروی است که فرمودند: (نیست از برای تو از نمازت مگر آنچه را که اقبال قلب داشته باشی در آن؛ پس اگر به غلط بجا آورد تمام آن را یا غفلت از آداب آن کند، پیچیده شود آن و به روی صاحبش زده شود).
و از حضرت باقر العلوم (علیه السلام) روایت شده که (همانا بالا می رود از نماز بنده از برای او نصف یا ثلث یا ربع یا خمسش؛ پس بالا نمی رود بری او مگر آنچه را اقبال به قلب نموده است بر آن و مأمور شدیم به نافله تا تتمیم شود نقض فرایض به آن).
و از جناب صادق (علیه السلام) مروی است که فرمود: (وقتی احرام بستی در نماز، اقبال کن بر آن، زیرا که وقتی اقبال نمودی، خداوند به تو اقبال فرماید و اگر اعراض نمایی خداوند از تو اعراض کند. پس گاهی بالا نمی رود از نماز مگر ثلث یا ربع یا سدس آن، به قدری که نمازگزار اقبال به نماز نموده و خداوند عطا نمی فرماید به غافل چیزی).
و از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت است که به ابی ذر فرمودند: (دو رکعت متوسط با فکر، بهتر است از [به نماز] ایستادن یک شب در صورتی که قلب غافل باشد).
احادیث در این باب بسیار است و برای اصحاب اعتبار و قلوب بیدار این قدر کفایت کند.
مراتب حضور قلب
پس از آن که معلوم شد که حضور قلب در عبادات، قلب و روح عبادات است و نورانیت و مراتب کمال آن، بسته است به حضور قلب و مراتب آن، اکنون باید دانست که از برای حضور قلب مراتبی است که بعضی از آن مراتب اختصاص دارد به اولیای حق و دست دیگران از وصول به شاهق [قله] آن کوتاه است؛ ولی بعض مراتب آن برای سلسله رعیت نیز ممکن الحصول است.
و باید دانست که حضور قلب به طریق کلی منقسم شود به دو قسمت عمده: یکی حضور قلب در عبادت؛ و دیگر حضور قلب در معبود.
و پیش از این مطلب، لابدیم از ذکر یک مقدمه. و آن این است که اهل معرفت گویند: باب عبادات مطلقاً باب ثنای معبود است؛ منتها هر یک از آن ها ثنای حق است به نعتی از نعوت و اسمی از اسماء، مگر نماز که ثنای حق است به جمیع اسماء و صفات.
و در سابق بر این، در شرح بعضی احادیث ذکر شد که ثنای معبود فطریاتی است که جمیع سلسله بشر بر آن مخمرّند و فطرت حکم به لزوم آن می کند و خاضع برای کامل مطلق و جمیل مطلق و منعم مطلق و عظیم مطلق است.
و چون کیفیت ثنای ذات مقدس را احدی نمی تواند کشف کند، زیرا که آن فرع معرفت به ذات و صفات و کیفیت [ارتباط] غیب به شهادت و شهادت به غیب است و این از برای کسی میسور نیست جز از طریق وحی و الهام الهی، از این جهت عبادات مطلقاً توقیفی است و موظف از جانب حق است و احدی از پیش خود حق ندارد تشریعی کند و عبادتی بتراشد.
و آنچه از تواضع و احترامات در پیشگاه بزرگان و سلاطین معمول و متداول است، در آن پیشگاه مقدس ارجی و قیمتی ندارد. پس انسان باید گوش و چشم را باز کند و از طریق وحی و رسالت کیفیت عبادت و عبودیت را اخذ کند و خود در آن تصرفی نکند.
و بعد از آن که معلوم شد که باب عبادات باب ثناخوانی معبود است، بدان که حضور قلب، چنانچه اشاره شد، به دو قسمت عمده تقسیم می شود: یکی حضور قلب در عبادت؛ و دوم حضور قلب در معبود.
حضور قلب از دیدگاه عارف مجاهد، فقیه زاهد، آیة الله العظمی امام خمینی (رحمةالله علیه) بیان حضور قلب یکی از مهمات آداب قلبیّه که شاید کثیری از آداب مقدمه آن باشد، و عبادت و بدون آن روح و روانی نیست، و خود مفتاح قفل کمالات و باب الأبواب سعادات است و در احادیث شریفه از کمتر چیزی این قدر ذکر شده و به کمتر ادبی این قدر اهمیت داده شده، حضور قلب است. و ما گرچه در رساله سرالصلوة و هم در کتاب اربعین از آن مستوفی یاد نمودیم و درجات و مراتب آن را بیان نمودیم، لکن در این جا نیز برای تتمیم فائده و تحرز از حواله، ذکری از آن می نماییم. چنانچه سابق بر این ذکر شد، عبادات و مناسک و اذکار و اوراد در وقتی نتیجه کامله دارد که صورت باطنه قلب شود و باطن ذات انسان به آن مخمر گردد و دل انسان صورت عبودیت به خود گیرد و از خودسری و سرکشی بیرون آید. و نیز مذکور شد که از اسرار و فوائد عبادات یکی آن است که اراده قدرت و سلطنت نفس گردد و اراده نفس ملکوتی در ملک بدن نافذ گردد، به طوری که قوا چون ملائکة الله نسبت به حق تعالی شوند که (عصیان آن نکنند لمحه ای و عمل کنند به آنچه فرمان برای آنها صادر می شود). و اکنون گوییم که یکی از اسرار عبادات و فوائد مهمّه که همه مقدمه آن است، آن است که جمیع مملکت باطن و ظاهر مسخر در تحت ارده الله و متحرک به تحریک الله شود و قوای ملکوتیه و ملکیه نفس از جنود الله شوند و همگی نسبت به حق تعالی سمت ملائکة الله را پیدا کنند. و این خود یکی از مراتب نازله فنای قوا و ارادات است در اراده حق. و کم کم نتایج بزرگ بر این مترتب شود و انسان طبیعی الهی گردد و نفس ارتیاض به عبادت الله پیدا کند و جنود ابلیس یکسره شکست خورده منقرض شوند و قلب و قوای آن تسلیم حق شوند و اسلام به بعض مراتب باطنه در آن بروز کند. و نتیجه این تسلیم اراده به حق در دار آخرت، آن شود که حق تعالی ارده او را در عوالم غیب نافذ فرماید و او را مثل اعلای خود قرار دهد و چنانچه خود ذات مقدس هر چه را بخواهد ایجاد کند، به مجرد ارده موجود شود، ارده این بنده را هم آن طور قرار دهد؛ چنانچه بعضی از اهل معرفت روایت نمودند از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) راجع به اهل بهشت که ملکی می آید پیش آنها؛ پس از آن که اذن ورود می طلبد، وارد می شود و نامه ای از جناب ربوبیت به آنها می دهد، بعد از آن که از خدای تعالی به آنها سلام ابلاغ نماید. و در آن نامه است برای هر انسانی که مخاطب به آن است: (از حی قیومی که نمی میرد، به حی قیومی که نمی میرد. اما بعد، من چون به (هر) چیز گویم "باش"، پس (موجود) می شود. تو را (نیز) چنان قرار دادم که به (هر) چیز بگویی "باش" موجود شود. آنگاه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: احدی از اهل بهشت به چیزی نمی گوید "باش" مگر آن که (موجود) شود). و این سلطنت الهیه ای است که به بنده دهند، از برای ترک اراده خود و ترک سلطنت هواهای نفسانی و اطاعت ابلیس و جنود او. و هیچ یک از این نتایج که ذکر شد، حاصل نمی شود مگر با حضور قلب کامل. و اگر قلب در وقت عبادت غافل و ساهی باشد، عبادت او حقیقت پیدا نکند و شبه لهو و بازی است. و البته چنین عبادتی را در نفس به هیچ وجه تأثیری نیست و عبادت از صورت و ظاهر به باطن و ملکوت بالا نرود - چنانچه به این معنی در اخبار اشاره شده - و قوای نفس با چنین عبادتی تسلیم نفس نشوند و سلطنت نفس بر آنها بروز نکند. و همین طور قوای ظاهره و باطنه تسلیم اراده الله نگردد و مملکت در تحت کبریای حق منقهر نشود، چنانچه پر واضح است. و از این جهت است که می بینید در ما پس از چهل - پنجاه سال عبادت اثری حاصل نشده، بلکه روز به روز بر ظلمت قلب و تعصّی قوا افزوده می شود و آن به آن اشتیاق ما به طبیعت و اطاعت ما از هواهای نفسانیه وساوس شیطانیه افزون گردد. اینها نیست جز آنکه عبادات ما بی مغز و شرایط باطنه و آداب قلبیه آن به عمل نمی آید والّا به نص آیه مبارکه کتاب الهی: (نماز نهی از فحشا و منکر می نماید؛ عنکبوت/ 45)و البته این نهی، نهی صوری ظاهری نیست؛ لابد باید در دل چراغی روشن شود و در باطن نوری فروزان شود که انسان را هدایت به عالم غیب کند و زاجر [مانع] الهی پیدا شود که انسان را از عصیان و نافرمانی باز دارد. و ما خود را در زمره نمازگزارها محسوب می داریم و سالهای سال است اشتغال به این عبادت بزرگ داریم، و در خود چنین نوری ندیدیم، و در باطن چنین زاجر و مانعی برای ما پیدا نشده؛ پس وای به حال ما آن روزی که صُوَر اعمال ما و صحیفه افعال ما را در آن عالم به دست ما دهند و گویند خود حساب خود را بکش. ببین آیا چنین اعمالی قابل قبول درگاه است و آیا چنین نمازی با این صورتِ مشوّه ظلمانی، مقرّب بساط حضرت کبریایی است؟ و آیا با این امانت بزرگ الهی و وصیت انبیا و اوصیا باید این طور سلوک کرد و این طور دست خیانت شیطان رجیم را، که عدو الله است، به آن راه داد؟ و آیا نمازی که معراج مؤمن است و قربان متقین است چرا باید شما را از ساحت مقدس تبعید و از درگاه قرب الهی دور کند؟ آن روز آیا جز حسرت و ندامت و بیچارگی و بدبختی و خجلت و شرمساری چیزی نصیب ما می شود؟ حسرت و ندامتی که در این عالم شبیه ندارد؛ خجلت و شرمساری که نظیرش را تصور نمی توانیم کرد. حسرتهای این عالم هرچه باشد مشوب به هزار طور امیدها است، و شرمساری های اینجا سریع الزوال است، به خلاف آنجا که روز بروز حسرت و ندامت است؛ چنانچه حق فرماید: «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْر» (بیمشان ده از روز حسرت، روزی که کار به آخر رسد؛ مریم: 39) امر گذشته را نتوان جبران نمود و عمر تلف شده را نتوان برگرداند. «یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ اللَّه» (زمر: 56) ای عزیز، امروز روز مهلت و عمل است؛ انبیا آمدند و کتاب ها آوردند و دعوت ها نمودند، با این همه تشریفات و این همه تحمل رنج و تعب که ما را از خواب غفلت بیدار، و از سُکر طبیعت هشیار کنند و ما را به عالم نور و نشئه ی بهجت و سرور رسانند، و به حیات ابدی و نعمتهای سرمدی و لذتهای جاویدانی رسانند، و از هلاک و شقاوت و نار و ظلمت و حسرت و ندامت رهایی دهند. تمام اینها برای خود ما، بدون این که برای آنها نتیجه ای حاصل شود و آن ذوات مقدسه احتیاجی به ایمان و اعمال ما داشته باشند؛ با این وصف در ما به هیچ وجه اثری نکرد، و شیطان مسامع [گوشها] قلب ما را چنان گرفته و سلطنت بر باطن و ظاهر ما همچو پیدا کرده که هیچ یک از مواعظ آنها را در ما اثری حاصل نشود، بلکه هیچ یک از آیات و اخبار به گوش قلب ما نرسد و از ظاهر گوش حیوانی تجاوز نکند. بالجمله، ای قاری محترم که این اوراق را مطالعه می کنی، مثل نویسنده خالی از همه انوار و تهی دست از همه اعمال صالحه و گرفتار هواهای نفسانیّه مباش؛ تو به حال خود رحمی کن و از عمر خود نتیجه ای حاصل کن؛ دقت در حال انبیا و اولیای کمّل کن، و اشتهاهای کاذب و وعده های شیطان را پشت پا زن؛ مغرور گول شیطان مباش و فریب نفس امّاره مخور که تدلیس اینها بسیار دقیق است و هر امر باطلی را به صورت حق به انسان تعمیه می کنند و انسان را فریب می دهند. گاهی به امید توبه در آخر عمر، انسان را به شقاوت می کشانند، با آنکه توبه در آخر عمر و تراکم ظلمات معاصی و بسیاری مظالم عباد و حقوق الله امری است بسیار صعب و مشکل. امروز که اراده انسان قوت دارد و قوای جوانی برقرار است و درخت معصیت برومند نیست و سلطنت شیطان در نفس مستحکم نشده، و نفس جدید العهد به ملکوت و قریب الافق به فطرت الله است، و شرایط حصول و قبول توبه سهل است، نمی گذارند انسان قیام به توبه کند و این درخت سست ر ا ریشه کن و سلطنت غیر مستقل ر امنقرض نماید، وعده ایام پیری را می دهند، که به عکس این، ارده ضعیف و قوا ناتوان و درخت معاصی گوناگون کهن و برومند، و سلطنت ابلیس در ظاهر و باطن مستقل و مستقر شده، و الفت به طبیعت شدید و بُعد از ملکوت زیاد و نور فطرت خاموش و منطفی گردیده و شرایط توبه سخت و ناگوار شده است؛ این نیست جز غرور. و گاهی به وعده شفاعت شافعین (علیهم السلام)، انسان را از ساحت قدس آنها دور و از شفاعت آنها مهجور می نمایند، زیرا که انغمار در گناهان کم کم قلب را سیاه و منکوس کند و انسان را به سوء عاقبت منجر نماید. و طمع شیطان از انسان، دزدیدن ایمان است؛ دخول در گناهان را مقدمه آن قرار می دهد تا به نتیجه مطلوبه برسد. انسان اگر طمع شفاعت دارد، باید در این عالم با سعی و کوشش، رابطه بین خود و شفعای خود را حفظ کند، و قدری تفکر در حال شافعان محشر نماید که حال آنها در عبادت و ریاضت به کجا رسیده بود. فرضاً که شما با ایمان از دنیا بروید، ولی اگر بار گناهان و مظالم سنگین باشد، ممکن است در عذابهای گوناگون برزخ و قبر از شما شفاعت نشود. چنانچه از حضرت صادق (علیه السلام) منقول است که (برزخ شما با خودتان است). و عذابهای برزخ طرف قیاس با عذابهای این جا نیست و طول مدت برزخ را جز خدا کسی نداند، شاید میلیون میلیون ها سال طول کشد. و ممکن است در قیامت نیز پس از مدتهای طولانی و عذابهای گوناگون طاقت فرسا شفاعت نصیب ما شود، چنانچه در احادیث نیز این معنی وارد است. پس، غرور شیطان انسان را از عمل صالح بازدارد و انسان را یا بی ایمان یا با بارهای سنگین از دنیا ببرد و به شقاوت و بدبختی گرفتار کند. و گاهی با وعده رحمت واسعه ارحم الراحمین، دست انسان را از دامن رحمت کوتاه کند؛ غافل از آن که این همه بعث رسل و ارسال کتب و فرو فرستادن فرشتگان و وحی و الهام به پیغمبران و راهنمایی طریق حق، از رحمت ارحم الراحمین است. عالم را رحمت واسعه حق فرو گرفته و ما در لب چشمه حیوان از تشنگی به هلاکت می رسیم. بزرگتر رحمتهای الهی قرآن است؛ تو اگر به رحمت ارحم الراحمین طمع داری و آرزوی رحمت واسعه داری، از این رحمت واسعه استفاده کن. [خداوند] طریق وصول به سعادت را باز نموده و چاه را از راه روشن فرموده. تو خود به پای خود در چاه می افتی و از راه معوج می شوی، رحمت را چه نقصانی است؟ اگر ممکن بود طریق خیر و سعادت را به مردم به طور دیگر نشان بدهند، می دادند، به موجب وسعت رحمت؛ و اگر ممکن بود اکراهاً مردم را به سعادت برسانند، می رساندند؛ لکن هیهات! راه آخرت راهی است که جز با قدم اختیار نمی توان آن را پیمود. سعادت با زور حاصل نشود؛ فضیلت و عمل صالح بدون اختیار، فضیلت نیست و عمل صالح نمی باشد؛ و شاید معنی آیه شریفه «؟؟؟» نیز همین باشد. بلی، آنچه در آن، اعمال اکراه و اجبار می توان نمود، صورت دین الهی است، نه حقیقت آن. انبیا (علیهم السلام) مأمور بودند که صورت را با هر طور ممکن است تحمیل مردم کنند، تا صورت عالم صورت عدل الهی شود و مردم را ارشاد به باطن نمایند تا مردم به قدم خود آن را بپیمایند و به سعادت برسند. بالجمله، این نیز از غرور شیطان است که دست انسان را با طمع رحمت، از رحمت کوتاه کند.
بسم الله الرحمن الرحیم
زرنگ باش!
سخنی از مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی
حاج محمد اسماعیل دولابی در تعبیری زیبا از وظایف منتظران در دوران غیبت می گوید: پدری چهار فرزند خود را داخل اتاقی گذاشت و گفت: تا من بر می گردم، اینجا را مرتّب کنید. خودش هم رفت پشت پرده و از آنجا نگاه می کرد، می دید کی چه کار می کند و آنها را روی یک کاغذ می نوشت تا بعد برای خودش حساب و کتاب کند.
یکی از بچه ها که گیج شده بود، یادش رفت. سرگرم بازی و خوراکی شد. یادش رفت که پدرش گفته خانه را مرتّب کنید. یکی از بچه ها که شرور بود، شروع کرد به داد و فریاد کردن و به هم ریختن خانه و می گفت: من نمی گذارم کسی اینجا را مرتب کند.
یکی که خنگ بود، به وحشت افتاد و ترسید. نشست وسط اتاق و شروع کرد به گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی گذارد اینجا را جمع و مرتب کنم.
اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، سایه پدرش را از پشت پرده دید. زود همه جا را مرتب می کرد. می دانست پدرش دارد روی کاغذ می نویسد، بعد می رود و یک چیز خوب برایش می آورد. هی نگاه می کرد سمت پرده و می خندید. دلش هم تنگ نمی شد. می دانست که پدرش همین جاست. توی دلش هم گاهی می گفت: اگر یک دقیقه دیرتر بیاید، باز من کارهای بهتر می کنم.
آخر سر آن بچّه شرور همه جا را به هم ریخت. او به هم ریخت ولی می دید که این بچه زرنگ دارد می خندد و خوشحال است و اصلا ناراحت نمی شود. وقتی همه جا را به هم ریخت، همه چیز که آشفته شد، آن وقت آقا جان آمد.
ما که خنگ بودیم، گریه کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد.
زرنگ باش! خنگ نباش! گیج نباش! شرور که نیستی الحمدلله. گیج وخنگ هم نباش . زرنگ باش! نگاه کن و از پشت پرده سایه تنش را ببین و بخند و کار خوب کن. خانه را مرتب کن.
منبع: ماهنامه موعود- اردیبهشت وخرداد 1390- شماره 123 و 124
ادامه مطلب...
الاعمال بالنیات
پسرم! نه گوشهگیرى صوفیانه دلیل پیوستن به حق است، و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت، شاهد گسستن از حق. میزان در اعمال، انگیزههاى آنها است. چه بسا عابد و زاهدى که گرفتار دام ابلیس است و آن دامگستر، با آنچه مناسب او است چون خودبینى و خودخواهى و غرور و عُجْب و بزرگبینى و تحقیر خلقالله و شرک خفىّ و امثال آنها، او را از حق دور و به شرک مىکشاند. و چه بسا متصدى امور حکومت که با انگیزه الهى به معدن قرب حق نائل مىشود، چون داود نبى و سلیمان پیامبر(علیهما السلام) و بالاتر و والاتر چون نبى اکرم- (صلّىالله علیه و آله و سلّم) و خلیفه بر حقّش على بن ابی طالب(علیه السلام) و چون حضرت مهدى(ارواحنا لِمَقْدَمِه الفداء) در عصر حکومت جهانىاش. پس میزان عرفان و حرمان، انگیزه است. هر قدر انگیزهها به نور فطرت نزدیکتر باشند و از حُجب حتّى حُجب نور وارستهتر، به مبدأ نور وابستهترند تا آنجا که سخن از وابستگى نیز کفر است.
میزان در اول سیر، قیام للَّه است هم در کارهاى شخصى و انفرادى و هم در فعالیتهاى اجتماعى. سعى کن در این قدم اول موفق شوى که در روزگار جوانى آسانتر و موفقیّتآمیزتر است. مگذار مثل پدرت پیر شوى که یا درجا زنى و یا به عقب برگردى و این محتاج به مراقبه و محاسبه است. اگر با انگیزه الهى مُلک جنّ و انس کسى را باشد، بلکه اگر به دست آورد، عارف با... و زاهد در دنیا است. و اگر انگیزه نفسانى و شیطانى باشد هر چه به دست آورد اگر چه یک تسبیح باشد، به همان اندازه از خداوند تعالى دور است و فاصله گرفته.
بارالها! احمد را نزد خود محمود، و فاطى را مفطوم، و حسن را احسن فرما، و یاسر را به یُسر برسان، و این خانواده منتسب به اهل بیت عصمت(ع) را با عنایات خاصّه خود تربیت کن و از شرّ شیاطین درونى و برونى حفظ فرما و سعادت دارَیْن را به آنان عطا فرما. و آخر وصیت من آن است که در خدمت به ارحام، خصوصاً مادرت که به ما حقها دارد کوشش کن و رضاى آنان را به دستآور.« و الحمد للَّه اوّلًا و آخراً، و الصلاة على رسولالله و آله الأطهار و اللعنُ على أعدائهم.»
بسم الله الرحمن الرحیم
ماجرای نامه عرفانی امام(ره) و شیعه شدن دانشجویان فیلیپینی
اشاره: معاون بینالملل حوزههای علمیه در جمع اساتید حوزه علمیه قم و مسؤولان مدرسه علمیه امامالمنتظر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بعلبک به بیان بخشی از خاطرات سفر خود به کشور فیلیپین پرداخت. خاطره خواندنی حجتالاسلام والمسلمین زمانی را به نقل از مرکز خبر حوزه ملاحظه میکنید.
چند سال قبل که به کشور فیلپین رفته بودم، با دانشجویی برخورد کردم که شیعه بود. وقتی از او علت شیعه شدنش را پرسیدم، گفت: کشیشی که استادم بود، اولین جرقه شیعه شدن من را زد، او عرفان مسیحیت را تدریس میکرد و برای نشان دادن قوت عرفان مسیحی، عرفان سایر ادیان را نقد میکرد، اما وقتی خواست عرفان اسلامی را نقد کند موفق نشد.
استحکام عرفان اسلامی انگیزهای بود تا با این دین بیشتر آشنا شوم و پس از جستجو به کتابچهای عرفانی از اسلام برخورد کردم. با مطالعه آن متوجه شدم عرفان اسلام از عرفان تورات و انجیل بالاتر است و معنویت از قلم نویسنده این کتابچه میبارد.
مطالب عرفانی آن کتابچه را برای استادم مطرح کردم، اما او نتوانست پاسخی بدهد. انگیزه من روز به روز بیشتر میشد و کتابهای بیشتری در مورد اسلام مطالعه کردم تا بالاخره دین اسلام را آیین حقیقت یافتم و به آن ایمان آوردم.
با مسلمان شدن من بقیه دانشجویان هم که کنجکاو شده بودند آن کتابچه را مطالعه کردند و امروز تعداد قابل توجهی از دانشجویان دانشگاه UP فیلیپین شیعه شدهاند.
حجتالاسلام والمسلمین زمانی میگوید: از او پرسیدم نام آن کتابچه چه بود؟ او گفت: نامه اخلاقی امام خمینی(ره) به فرزندش احمد آقا. ادامه مطلب...