سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دلها را هوایى است و روى آوردنى و پشت کردنى ، پس دلها را آنگاه به کار گیرید که خواهان است و روى در کار ، چه دل اگر به ناخواه به کارى وادار شود ، کور گردد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
دستورالعمل اخلاقی آیت الله بهجت ، دستورالعمل گشایش در سختی، سوره حشر ، دعا برای سلامتی امام زمان ، دعای عهد ، راز و نیاز با خدا، مناجات با خدا،حرف زدن با خدا, خدایا دستم را ب ، سلامتی امام زمان ، شعرهای زیبا درباره خدا, شعر عاشقانه, متن و جملات عاشقانه, لبخند ، عهد و پیمان ، غم و غصه و تنهایی, صحبت و راز و نیاز با خدا پروردگار, خدایا کمکم ، فرج ، متن های زیبا و انرژی بخش, علت آفرینش انسان, رشد و پیشرفت فلسفه خ ، مراحل موت، تحمل اذیت مردم، موت احمر ، مومن، نشانه های مومن، ایمان، ورع، صدقه، صبر، حلم، صدق هنگام خوف ، یاد کردن خدا, به یاد بودن خداوند, محبت خدا, آثار و برکات یاد خدا ، کتاب اخلاق، خدا، ، آرامش و خوشبختی, زندگی سالم و زیبا, هنر شاد بودن, راز و رمز زندگ ، اشعار نظامی درباره خدا و معنویت, شعرهای زیبا و معنی دار درباره خ ، امام خمینی، دانشجویان فیلیپینی، نامه اخلاقی عرفانی، مسلمانی ، توصیه اخلاقی، دوران جوانی ، امیدواری، کار و تلاش، دانش جویی، انس ، چگونه به خدا برسیم, در آغوش خدا, راه های نزدیک شدن به خدا, عبادت ، حضرت مهدی ، خلوص عمل، عمل ، خلیفة الله ، خوبی و محبت به دیگران, ابراز عشق و محبت, متن و جملات زیبا درباره ،

صفحات اختصاصی
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :96
بازدید دیروز :3
کل بازدید :58995
تعداد کل یاداشته ها : 66
103/9/7
8:13 ع

حضور قلب از دیدگاه عارف مجاهد، فقیه زاهد، آیة الله العظمی امام خمینی (رحمةالله علیه) بیان حضور قلب یکی از مهمات آداب قلبیّه که شاید کثیری از آداب مقدمه آن باشد، و عبادت و بدون آن روح و روانی نیست، و خود مفتاح قفل کمالات و باب الأبواب سعادات است و در احادیث شریفه از کمتر چیزی این قدر ذکر شده و به کمتر ادبی این قدر اهمیت داده شده، حضور قلب است. و ما گرچه در رساله سرالصلوة و هم در کتاب اربعین از آن مستوفی یاد نمودیم و درجات و مراتب آن را بیان نمودیم، لکن در این جا نیز برای تتمیم فائده و تحرز از حواله، ذکری از آن می نماییم. چنانچه سابق بر این ذکر شد، عبادات و مناسک و اذکار و اوراد در وقتی نتیجه کامله دارد که صورت باطنه قلب شود و باطن ذات انسان به آن مخمر گردد و دل انسان صورت عبودیت به خود گیرد و از خودسری و سرکشی بیرون آید. و نیز مذکور شد که از اسرار و فوائد عبادات یکی آن است که اراده قدرت و سلطنت نفس گردد و اراده نفس ملکوتی در ملک بدن نافذ گردد، به طوری که قوا چون ملائکة الله نسبت به حق تعالی شوند که (عصیان آن نکنند لمحه ای و عمل کنند به آنچه فرمان برای آنها صادر می شود). و اکنون گوییم که یکی از اسرار عبادات و فوائد مهمّه که همه مقدمه آن است، آن است که جمیع مملکت باطن و ظاهر مسخر در تحت ارده الله و متحرک به تحریک الله شود و قوای ملکوتیه و ملکیه نفس از جنود الله شوند و همگی نسبت به حق تعالی سمت ملائکة الله را پیدا کنند. و این خود یکی از مراتب نازله فنای قوا و ارادات است در اراده حق. و کم کم نتایج بزرگ بر این مترتب شود و انسان طبیعی الهی گردد و نفس ارتیاض به عبادت الله پیدا کند و جنود ابلیس یکسره شکست خورده منقرض شوند و قلب و قوای آن تسلیم حق شوند و اسلام به بعض مراتب باطنه در آن بروز کند. و نتیجه این تسلیم اراده به حق در دار آخرت، آن شود که حق تعالی ارده او را در عوالم غیب نافذ فرماید و او را مثل اعلای خود قرار دهد و چنانچه خود ذات مقدس هر چه را بخواهد ایجاد کند، به مجرد ارده موجود شود، ارده این بنده را هم آن طور قرار دهد؛ چنانچه بعضی از اهل معرفت روایت نمودند از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) راجع به اهل بهشت که ملکی می آید پیش آنها؛ پس از آن که اذن ورود می طلبد، وارد می شود و نامه ای از جناب ربوبیت به آنها می دهد، بعد از آن که از خدای تعالی به آنها سلام ابلاغ نماید. و در آن نامه است برای هر انسانی که مخاطب به آن است: (از حی قیومی که نمی میرد، به حی قیومی که نمی میرد. اما بعد، من چون به (هر) چیز گویم "باش"، پس (موجود) می شود. تو را (نیز) چنان قرار دادم که به (هر) چیز بگویی "باش" موجود شود. آنگاه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: احدی از اهل بهشت به چیزی نمی گوید "باش" مگر آن که (موجود) شود). و این سلطنت الهیه ای است که به بنده دهند، از برای ترک اراده خود و ترک سلطنت هواهای نفسانی و اطاعت ابلیس و جنود او. و هیچ یک از این نتایج که ذکر شد، حاصل نمی شود مگر با حضور قلب کامل. و اگر قلب در وقت عبادت غافل و ساهی باشد، عبادت او حقیقت پیدا نکند و شبه لهو و بازی است. و البته چنین عبادتی را در نفس به هیچ وجه تأثیری نیست و عبادت از صورت و ظاهر به باطن و ملکوت بالا نرود - چنانچه به این معنی در اخبار اشاره شده - و قوای نفس با چنین عبادتی تسلیم نفس نشوند و سلطنت نفس بر آنها بروز نکند. و همین طور قوای ظاهره و باطنه تسلیم اراده الله نگردد و مملکت در تحت کبریای حق منقهر نشود، چنانچه پر واضح است. و از این جهت است که می بینید در ما پس از چهل - پنجاه سال عبادت اثری حاصل نشده، بلکه روز به روز بر ظلمت قلب و تعصّی قوا افزوده می شود و آن به آن اشتیاق ما به طبیعت و اطاعت ما از هواهای نفسانیه وساوس شیطانیه افزون گردد. اینها نیست جز آنکه عبادات ما بی مغز و شرایط باطنه و آداب قلبیه آن به عمل نمی آید والّا به نص آیه مبارکه کتاب الهی: (نماز نهی از فحشا و منکر می نماید؛ عنکبوت/ 45)و البته این نهی، نهی صوری ظاهری نیست؛ لابد باید در دل چراغی روشن شود و در باطن نوری فروزان شود که انسان را هدایت به عالم غیب کند و زاجر [مانع] الهی پیدا شود که انسان را از عصیان و نافرمانی باز دارد. و ما خود را در زمره نمازگزارها محسوب می داریم و سالهای سال است اشتغال به این عبادت بزرگ داریم، و در خود چنین نوری ندیدیم، و در باطن چنین زاجر و مانعی برای ما پیدا نشده؛ پس وای به حال ما آن روزی که صُوَر اعمال ما و صحیفه افعال ما را در آن عالم به دست ما دهند و گویند خود حساب خود را بکش. ببین آیا چنین اعمالی قابل قبول درگاه است و آیا چنین نمازی با این صورتِ مشوّه ظلمانی، مقرّب بساط حضرت کبریایی است؟ و آیا با این امانت بزرگ الهی و وصیت انبیا و اوصیا باید این طور سلوک کرد و این طور دست خیانت شیطان رجیم را، که عدو الله است، به آن راه داد؟ و آیا نمازی که معراج مؤمن است و قربان متقین است چرا باید شما را از ساحت مقدس تبعید و از درگاه قرب الهی دور کند؟ آن روز آیا جز حسرت و ندامت و بیچارگی و بدبختی و خجلت و شرمساری چیزی نصیب ما می شود؟ حسرت و ندامتی که در این عالم شبیه ندارد؛ خجلت و شرمساری که نظیرش را تصور نمی توانیم کرد. حسرتهای این عالم هرچه باشد مشوب به هزار طور امیدها است، و شرمساری های اینجا سریع الزوال است، به خلاف آنجا که روز بروز حسرت و ندامت است؛ چنانچه حق فرماید: «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْر» (بیمشان ده از روز حسرت، روزی که کار به آخر رسد؛ مریم: 39) امر گذشته را نتوان جبران نمود و عمر تلف شده را نتوان برگرداند. «یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فی‏ جَنْبِ اللَّه» (زمر: 56) ای عزیز، امروز روز مهلت و عمل است؛ انبیا آمدند و کتاب ها آوردند و دعوت ها نمودند، با این همه تشریفات و این همه تحمل رنج و تعب که ما را از خواب غفلت بیدار، و از سُکر طبیعت هشیار کنند و ما را به عالم نور و نشئه ی بهجت و سرور رسانند، و به حیات ابدی و نعمتهای سرمدی و لذتهای جاویدانی رسانند، و از هلاک و شقاوت و نار و ظلمت و حسرت و ندامت رهایی دهند. تمام اینها برای خود ما، بدون این که برای آنها نتیجه ای حاصل شود و آن ذوات مقدسه احتیاجی به ایمان و اعمال ما داشته باشند؛ با این وصف در ما به هیچ وجه اثری نکرد، و شیطان مسامع [گوشها] قلب ما را چنان گرفته و سلطنت بر باطن و ظاهر ما همچو پیدا کرده که هیچ یک از مواعظ آنها را در ما اثری حاصل نشود، بلکه هیچ یک از آیات و اخبار به گوش قلب ما نرسد و از ظاهر گوش حیوانی تجاوز نکند. بالجمله، ای قاری محترم که این اوراق را مطالعه می کنی، مثل نویسنده خالی از همه انوار و تهی دست از همه اعمال صالحه و گرفتار هواهای نفسانیّه مباش؛ تو به حال خود رحمی کن و از عمر خود نتیجه ای حاصل کن؛ دقت در حال انبیا و اولیای کمّل کن، و اشتهاهای کاذب و وعده های شیطان را پشت پا زن؛ مغرور گول شیطان مباش و فریب نفس امّاره مخور که تدلیس اینها بسیار دقیق است و هر امر باطلی را به صورت حق به انسان تعمیه می کنند و انسان را فریب می دهند. گاهی به امید توبه در آخر عمر، انسان را به شقاوت می کشانند، با آنکه توبه در آخر عمر و تراکم ظلمات معاصی و بسیاری مظالم عباد و حقوق الله امری است بسیار صعب و مشکل. امروز که اراده انسان قوت دارد و قوای جوانی برقرار است و درخت معصیت برومند نیست و سلطنت شیطان در نفس مستحکم نشده، و نفس جدید العهد به ملکوت و قریب الافق به فطرت الله است، و شرایط حصول و قبول توبه سهل است، نمی گذارند انسان قیام به توبه کند و این درخت سست ر ا ریشه کن و سلطنت غیر مستقل ر امنقرض نماید، وعده ایام پیری را می دهند، که به عکس این، ارده ضعیف و قوا ناتوان و درخت معاصی گوناگون کهن و برومند، و سلطنت ابلیس در ظاهر و باطن مستقل و مستقر شده، و الفت به طبیعت شدید و بُعد از ملکوت زیاد و نور فطرت خاموش و منطفی گردیده و شرایط توبه سخت و ناگوار شده است؛ این نیست جز غرور. و گاهی به وعده شفاعت شافعین (علیهم السلام)، انسان را از ساحت قدس آنها دور و از شفاعت آنها مهجور می نمایند، زیرا که انغمار در گناهان کم کم قلب را سیاه و منکوس کند و انسان را به سوء عاقبت منجر نماید. و طمع شیطان از انسان، دزدیدن ایمان است؛ دخول در گناهان را مقدمه آن قرار می دهد تا به نتیجه مطلوبه برسد. انسان اگر طمع شفاعت دارد، باید در این عالم با سعی و کوشش، رابطه بین خود و شفعای خود را حفظ کند، و قدری تفکر در حال شافعان محشر نماید که حال آنها در عبادت و ریاضت به کجا رسیده بود. فرضاً که شما با ایمان از دنیا بروید، ولی اگر بار گناهان و مظالم سنگین باشد، ممکن است در عذابهای گوناگون برزخ و قبر از شما شفاعت نشود. چنانچه از حضرت صادق (علیه السلام) منقول است که (برزخ شما با خودتان است). و عذابهای برزخ طرف قیاس با عذابهای این جا نیست و طول مدت برزخ را جز خدا کسی نداند، شاید میلیون میلیون ها سال طول کشد. و ممکن است در قیامت نیز پس از مدتهای طولانی و عذابهای گوناگون طاقت فرسا شفاعت نصیب ما شود، چنانچه در احادیث نیز این معنی وارد است. پس، غرور شیطان انسان را از عمل صالح بازدارد و انسان را یا بی ایمان یا با بارهای سنگین از دنیا ببرد و به شقاوت و بدبختی گرفتار کند. و گاهی با وعده رحمت واسعه ارحم الراحمین، دست انسان را از دامن رحمت کوتاه کند؛ غافل از آن که این همه بعث رسل و ارسال کتب و فرو فرستادن فرشتگان و وحی و الهام به پیغمبران و راهنمایی طریق حق، از رحمت ارحم الراحمین است. عالم را رحمت واسعه حق فرو گرفته و ما در لب چشمه حیوان از تشنگی به هلاکت می رسیم. بزرگتر رحمتهای الهی قرآن است؛ تو اگر به رحمت ارحم الراحمین طمع داری و آرزوی رحمت واسعه داری، از این رحمت واسعه استفاده کن. [خداوند] طریق وصول به سعادت را باز نموده و چاه را از راه روشن فرموده. تو خود به پای خود در چاه می افتی و از راه معوج می شوی، رحمت را چه نقصانی است؟ اگر ممکن بود طریق خیر و سعادت را به مردم به طور دیگر نشان بدهند، می دادند، به موجب وسعت رحمت؛ و اگر ممکن بود اکراهاً مردم را به سعادت برسانند، می رساندند؛ لکن هیهات! راه آخرت راهی است که جز با قدم اختیار نمی توان آن را پیمود. سعادت با زور حاصل نشود؛ فضیلت و عمل صالح بدون اختیار، فضیلت نیست و عمل صالح نمی باشد؛ و شاید معنی آیه شریفه «؟؟؟» نیز همین باشد. بلی، آنچه در آن، اعمال اکراه و اجبار می توان نمود، صورت دین الهی است، نه حقیقت آن. انبیا (علیهم السلام) مأمور بودند که صورت را با هر طور ممکن است تحمیل مردم کنند، تا صورت عالم صورت عدل الهی شود و مردم را ارشاد به باطن نمایند تا مردم به قدم خود آن را بپیمایند و به سعادت برسند. بالجمله، این نیز از غرور شیطان است که دست انسان را با طمع رحمت، از رحمت کوتاه کند.