از سلطان بر حذر باش و اندک نوازش او را بسیار دان. عفو از هیچ سزاوار دریغ مدار. راست گوی و عیب مجوی، راستی که به دورغ ماند هم مگوی، نخست اندیشه کن آن گاه بگوی. بلا را به صدقه دفع کن، تدبیر با عاقلان کن. پیران کار دیده را حرمت دار، از آموختن عار مدار، کار از خود چنان نمای که از در نمانی. گناه مکن تا انفعال به تو لاحق نشود. [5]
سود جان در صحبت داناشناس، مگوی آن چه جواب آن نتوان شنید تا عذر آن نباید خواست.
یار بد بدتر از کار بد، یار نیک بهتر از کار نیک، یار نیک تو را به عذر آرد و کار نیک تو را به عجب آرد. چنان زی که به ثنا ارزی، چنان مزی که به دعا لرزی.
تا تو مرا بدخواهی و خود را نیک، نه مرا بد آید نه تو را نیک.
اگر شریعت خواهی اِتَّباع[6] و اگر حقیقت خواهی انقطاع[7]، باقی همه صُداع[8].
نفس بت است و قبول خلق زُّنّار[9]، حقیقت با تو بگفتم به یک بار. اصل، وصال دل است باقی زحمت آب وگل است. دعا در طریق مردان لجاج است[10]، حق می داند که بنده به چه محتاج است.
طالب علم عزیز است و طالب مال ذلیل است.
علم بر سر، تاج است و جهل بر گردن، غل.
علم که از قلم آید از آن چه خیزد، علم آن است که حق بر دل ریزد. طاعت رها مکن، چو کردی پر بها مکن.